صدای پای یلدا می اید .
کوچه ی بن بست پاییز
در اخرین روز اذر
ورویای نارنجی عاشقانه ی فصل ها
شبی را با یک دقیقه بیشتر تمام میکند .
گوشه و کنار از این شهر نارنجی
هرکس با معشوقه اش یک دقیقه را از دل میگوید
من تورا کنارم دارم
تنها دستانت را میگیرم
اخر میدانی .
این مردم نمی دانند ،شهر نارنجی
قرار است فردا سپید شود .
دیگر برگ نباشد درخت ،عریان شود
میخواهم در این یک دقیقه،دستانت در دستانم باشد
تا نکند تغییر شهرو بادهای برنده ی برگ ها
تورا از من گیرد .
درباره این سایت